دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 4هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد کنار راه مالرو ده دوست محمد به زابل. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 4هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد کنار راه مالرو ده دوست محمد به زابل. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقعدر 24هزارگزی خاور کرمان. سکنۀ آن 120 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقعدر 24هزارگزی خاور کرمان. سکنۀ آن 120 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان صغاد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 42هزارگزی باختر آباده. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در دوازده فرسنگی شمالی آسپاس. (فارسنامۀ ناصری)
دهی است از دهستان صغاد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 42هزارگزی باختر آباده. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در دوازده فرسنگی شمالی آسپاس. (فارسنامۀ ناصری)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 39هزارگزی جنوب اردکان. سکنۀ آن 135 تن می باشد. آب آن از رود خانه شش پیر تأمین می شود. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 39هزارگزی جنوب اردکان. سکنۀ آن 135 تن می باشد. آب آن از رود خانه شش پیر تأمین می شود. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کشور. (یادداشت مؤلف). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم. (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایرۀ مفهوم پارینۀ آنها تنگتر شده از آنهاست دیه یا ده که در فرس هخامنشی دهیو و در اوستا دخیو به معنی کشور یا مملکت است و داریوش بزرگ در سنگنبشتۀ کشورهای بهستان، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن را دهیو نامیده است. (فرهنگ ایران باستان ص 60)
کشور. (یادداشت مؤلف). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم. (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایرۀ مفهوم پارینۀ آنها تنگتر شده از آنهاست دیه یا ده که در فرس هخامنشی دهیو و در اوستا دخیو به معنی کشور یا مملکت است و داریوش بزرگ در سنگنبشتۀ کشورهای بهستان، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن را دهیو نامیده است. (فرهنگ ایران باستان ص 60)